خورشید و ماه و روز
یه داستان...
عده ای اطراف امام صادق نشسته بودند وقرآن میخواندند.
قاری خواند:(والشمس وضحاها...)
امام گفت: خورشید محمد است که دین را برای مردم روشن کرد.
قاری خواند :( والقمر اذا تلاها...)
گفت : ماه علی است بعد محمد .
قاری خواند:(والنهار اذا جلّاها...)
گفت: روز مهدی است که تاریکی های ظلم را مانند پرده میدرد.کلمات کلیدی :